عشق سیاه

ساخت وبلاگ
سلام دوستاندنیا هر روز داره عجیب تر میشه ، هر روز وقایعی دارن اتفاق میفتن که آدم رو متعجب میکنه. زندگی ها سخت شده اما ما هم سخت ترش کردیم نه فقط سخت تر بلکه برای هم محدود تر هم کردیم. شده به طرف مقابل زور گفتیم تا کمبود های خودمون رو تحمل یا دنیا رو برای خودمون قشنگ تر کنیم و همه ما در اطرافمون آدمای زیادی رو میشناسیم که تجربه کردن این چیزا رو و شاید توی هر سن و شرایطی. همه ما میدونیم که آدمای تعصبی و تک رای شدیم ، از غرور و خودپسندی که نگم ، هممون شدیم و دلیل و برهان روشنش هم میتونیم توی انتخاب و عدم مشورت هامون ببینیم یا حتی توی اینکه هرکار میکنیم و فکر میکنیم درست ترین کاره! اما نه! این زندگی شبیه قایقه ، هممون بلد نیستیم برونیم و هممون طوفان دیده نیستیم! هممون بلد نیستیم شنا کردن رو و حتی شناگر ها رو هم دریا باز به زانو زده!!!پس چرا ما انقدر پیچیده شدیم؟ چرا زندگی رو به خودمون سخت میگیرم؟ نمیدونم ، قبلا نوشته هام راجب این بود که چرا دنیا اینطوری شده و چرا اون اینطوریه اما روزای پیش رو که میبینیم متوجه میشیم ما داریم خرابش میکنیم، ما داریم زندگیمونو به سمت نا کجا میبریم! نوشتم دوباره از همه چی و همه چیز ، امیدوارم شما هم فکر کنین و شما هم ببینید چطور شده زندگیامون ، چه باید کنیم و چه میتونیم کنیم ، دنیای بهتر مسلما آدمای موفق تری خواهد داشت!موفق باشین عشق سیاه...
ما را در سایت عشق سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imancls بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 19:41

سلامخیلی وقت بود هیچ جا فعالیتی نداشتم و هیچ زمینه ای ، از نوشتن رو دنبال نکرده بودم. انقدر غرق زندگی و کار شدم و اونقدر سرمون رو گرم کردن به زندگی که حتی وقت نداریم به دلخوشیامون فکر کنیم. من از آخرین باری که نوشتم اینجا چیزی یادم نیست ولی خیلی از دوستان با کامنتهاشون دمشون گرم واقعا بهم دلگرمی دادن.یکی از چیزایی که آدم رو اذیت میکنه حجم بیش از حد بعضی رفتاراست توی وبلاگ ها و چون این آدما مشغول به رفتاراشون هستن فعالیت برای بقیه سخت میشه مثل کسایی که هر روز قبل از شستن صورتشون توی پیج دخترا انقدر میچرخن و رو مخشون راه میرن که یهو میبینن جای صبحانه نهار باید بخورن و خب حق هم دارن چون انسان رو از هرچیزی بگیری ، به همون حریص میشه.بگذریم ،از یه داستانی براتون باید بگم به وقتش که راه زندگیم رو عوض کرد ، از حس جدید و از یه نیاز جدید. حسی که شاید هیچوقت فکر نمیکردم بتونم درکش کنم ولی خب الان هم درک میشه هم عذاب داره! داستانهای زیادی برای گفتن دارم و حرفهای زیادی دارم که بگم ولی خب اگه وقت و زندگی و کار و قسط و هزارکوفت دیگه بزاره...ممنونم که منو دنبال میکنیدبا تشکر عشق سیاه...
ما را در سایت عشق سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imancls بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 19:41